نیل پستمن
نیل پستمن ۲۰۰۳ ۱۹۳۱ نظریه پرداز اجتماعی و استاد علوم و فنون ارتباطات در دانشگاه نیویورک یکی از منتقدان و صاحبنظران پرآوازه در عرصه رسانه و تکنولوژی, دارای ۲۰ عنوان کتاب و ۲۰۰ مقاله است در یکی از کتابهای معروف خود به نام نابودی کودکی ۱۹۸۲ این نظر را مطرح می کندکه تلویزیون با از میان برداشتن مرز بین آگاهی کودکان و بزرگسالان از یک سو خصلت کودکانه کودکان را کاهش می دهد و از سوی دیگر از بلوغ فکری و فرهنگی بزرگسالان می کاهد
نیل پستمن (۲۰۰۳ ۱۹۳۱) نظریه پرداز اجتماعی و استاد علوم و فنون ارتباطات در دانشگاه نیویورک یکی از منتقدان و صاحبنظران پرآوازه در عرصه رسانه و تکنولوژی، دارای ۲۰ عنوان کتاب و ۲۰۰ مقاله است. در یکی از کتابهای معروف خود به نام نابودی کودکی (۱۹۸۲) این نظر را مطرح می کندکه تلویزیون با از میان برداشتن مرز بین آگاهی کودکان و بزرگسالان از یک سو خصلت کودکانه کودکان را کاهش می دهد و از سوی دیگر از بلوغ فکری و فرهنگی بزرگسالان می کاهد. به گمان او تلویزیون دنیای کودکان وبزرگسالان را به هم می پیوندد و اطلاعات و تصاویری در اختیار کودکان قرار می دهد که روزگاری تنها در اختیار بزرگسالان بود. او در کتاب معروف زندگی در عیش و مردن در خوشی (۱۹۸۶) که به بیش از ده زبان ترجمه شده است به بررسی وتحلیل ونقادی گسترده تلویزیون در بستر فناوری جدید می پردازد. برخی از کتابهای دیگر پستمن عبارتند از :ساختن پلی به قرن هجدهم و تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی (۱۹۹۲) که درآن به نقد اساسی تکنولوژی می پردازد. پستمن در مقام یک محقق توانای آمریکایی جوایز معتبر بسیاری دریافت کرده است از جمله جایزه Christian Lindback به خاطر کیفیت عالی در تدریس و آموزش و نیز جایزه جورج اورول در سال ۱۹۸۷ به دلیل بیان و قلم شفاف و روشن. پستمن در آثار متعدد خود به تاریخ و تأثیر انواع تکنولوژی از جمله تلگراف، صنعت چاپ ، تلویزیون ، کامپیوتر و اینترنت بر زندگی و ذهن بشر می پردازد و اندیشه پیشرفت و ترقی مثبت را در مورد تاریخ تکنولوژی به خصوص درعرصه ارتباطات جمعی مورد سؤال قرار می دهد. زمینه استدلال او این است که هر وسیله ارتباط جمعی ازنوعی بازتاب برخوردار است. هر وسیله و ابزاری، صرف نظر از چارچوب محدود و کاربرد اولیه آن، این قدرت را دارد که از محدوده نخستین جدا شود و سیطره خود را در چارچوبی نوین و غیرقابل پیش بینی گسترش دهد. این نقش تا آنجا پیش می رودکه نه تنها در برداشت و استنباط ما از مفاهیمی مانند نیکی و پارسایی و زیبایی اثر می گذارد بلکه حتی بالهای تأثیر خود را بر نوع و چگونگی برداشت و بیان ما از هستی و حقیقت می گستراند. یکی از مثالهای پستمن در این باره اختراع تلگراف است. مورس پس از اختراع تلگراف گفته بود: «تمامی سرزمین ها و ایالت های این قاره به یک سرزمین همجوار واحد مبدل خواهند شد». اما اختراع مورس راهی را پیمود که او هیچ گاه پیش بینی نکرده بود: تولید و انتقال سیل عظیمی از اطلاعات که هرچند در بسیاری موارد کم بها، کم اعتبار و بی اهمیت بود در مجموع نسبت و توازن میان خبر و عمل را بر هم می زد. پیش از اختراع تلگراف و پس از آن سایر رسانه ها از جمله تلویزیون رابطه منطقی و متعادلی میان خبر و عمل وجود داشت اما با اختراع این ابزار این رابطه به شدت دگرگون شد. انسانها در گذشته به دنبال اطلاعاتی بودند که روشنی بخش ساختار و چارچوب واقعی زندگی آنان بود حال آنکه امروزه باید برای اطلاعاتی که به سوی آنها سرازیر است چارچوب واقعی پیدا کنند. پستمن حتی اختراع به ظاهر کوچک ساعت را دارای پیامدهای عمیق پیش بینی نشده می داند او در این باره چنین می گوید:«در سده های ۱۲ و ۱۳ میلادی راهبان کاتولیک بند یکتی که ساعت مکانیکی را اختراع کردند قصد داشتند با چنین اختراعی زمان منظم عبادات و مراسم مذهبی را مشخص کنند، در حقیقت هم همین کار را کردند. اما آنچه در این خصوص پیش بینی نشده بود این بود که ساعت صرفاً تعیین کننده زمان نیست بلکه وسیله ای است که اعمال انسان را به گونه ای کنترل و زمانبندی می کند.»بدین ترتیب در اواسط قرن ۱۴ میلادی ساعت به بیرون از دیوار صومعه ها راه پیدا کرد و نظم و ترتیب دقیقی در زندگی کارگران و بازرگانان به وجود آورد. ساعت مکانیکی مفهوم تولید قاعده مند، زمان کار قاعده مند وتولید استاندارد را امکان پذیر ساخت. بدون ساعت، سرمایه داری پدید نمی آمد اما شگفتی بزرگ در همینجاست: ساعت که آن را مردانی اختراع کردندکه قصد داشتند زندگی خود را وقف خدمت خدا کنند به صورت تکنولوژی ای با بزرگترین بهره برای کسانی درآمد که زندگی خود را یکسره وقف کسب ثروت و مادیات کرده بودند. تکنولوژی همواره نتایج پیش بینی نشده ای داشته است. اما مقصود پستمن از تکنولوژی چیست؟ او می گوید که تکنولوژی نه صرف ماشین آلات و تجهیزات ماشینی بلکه نظام اعتقادات تشکیل دهنده یک دنیای فکری تکنولوژیک است . این نظام اعتقادی شامل عقایدی از این قبیل است: هدف اولیه و اصلی فکر انسان کارایی است؛ محاسبه گری تکنیکی از هر لحاظ بدتر از داوری انسان است، آنچه را نمی توان اندازه گیری کرد وجود ندارد و کار و امور شهروندان را به بهترین نحو می توان توسط متخصصان تکنیکی هدایت کرد. پستمن تصریح می کندکه سیطره تکنولوژی وتفکر وابسته به آن خود به یک کیش جدید بدل شده است که می کوشد همه چیز را تحت سلطه و انقیاد خود درآورد.او تکنولوژی را به صراحت نوعی ایدئولوژی می خواند و می گوید: «الهیات شایع حاصل از تکنولوژی جدید مستلزم آن است که همه هوش و خرد و توان خود را متمرکز بر این پرسش کنیم که تکنولوژی چه کارهایی برایمان انجام می دهد اما تقریباً هیچ پرسشی در این باره نمی کنیم که چه چیزهایی را به زوال و انحطاط می کشاند و نابود می کند». پستمن منکر فایده های تفکر تکنولوژیک نیست. او می پذیرد که دستاوردهای تکنولوژی فواید چشمگیری برای بسیاری از مردم داشته است و تصریح می کند: «اما تا زمانی که این فواید با گرایش نسنجیده به کسب قدرت و سیطره خداگونه برطبیعت، این پندار که ابداعات تکنولوژیک مترادف با پیشرفت و ترقی انسان است، و تفکر تکنولوژیک بهترین راه حل برای عمیق ترین مسائل انسان است توأم باشد خود را غرق خیالبافی های کودکانه و امیدهای واهی کرده ایم و در پی یک بت ضعیف و ناتوان رفته ایم». به عقیده پستمن خوش بینی ما نسبت به تکنولوژی می تواند به شکلی از بت پرستی بدل شود و اعتقادمان به خوب بودن ذاتی آن می تواند به طور مطلق نادرست باشد. بهترین نوع نگاه به تکنولوژی این است که بدانیم تکنولوژی بخشی ازطرح و مشیت خدا نیست بلکه محصول خلاقیت و نخوت انسان است و استعداد خیر و شر آن بستگی تمام به آگاهی ما نسبت به عملکرد تکنولوژی و تأثیری دارد که بر ما می نهد. پستمن برای دگرگونی های حاصل از تکنولوژی پنج مؤلفه بر می شمارد . نخست اینکه ما همواره برای تکنولوژی بهایی می پردازیم . هرچه تکنولوژی عظیم تر باشد بهای آن بیشتر است. دوم اینکه در نسبت با تکنولوژی همیشه برخی برنده وبرخی بازنده اند و برنده ها سعی دارند بازنده ها را متقاعد کنند که واقعاً برنده هستند. سوم اینکه درهر تکنولوژی بزرگ یک پیش داوری وتعصب اجتماعی سیاسی یا معرفت شناسانه وجود دارد. گاه این پیش داوری و گرایش نهفته برای ما بسیار سودمند است اما گاه نیز چنین نیست. برای مثال صنعت چاپ سنت شفاهی را نابود کرد، تلگراف فضا را از بین برد، تلویزیون کلام را خوار و خفیف کرد و کامپیوتر شاید زندگی اجتماعی را تضعیف کند. چهارم اینکه تغییر و دگرگونی حاصل از تکنولوژی یک تغییر افزودنی نیست بلکه تغییری بوم شناختی است به این معنی که هر چیزی را تغییر می دهد و بنابراین مهمتر از آن است که یکسره در دستان بیل گیتس رها شود و پنجم اینکه تکنولوژی متمایل به آن است که به امری اسطوره ای بدل شود یعنی به صورت بخشی از نظم و نظام طبیعی اشیا درآید، از این رو مستعد آن است که بیش از اندازه لازم زندگی ما را تحت کنترل خود درآورد.
پستمن می گوید که شکل دادن به زندگی براساس مقتضیات تکنولوژی و نه مقتضیات فرهنگ گونه ای حماقت است بویژه در عصر تغییرات گسترده تکنولوژیک. پس ضروری است که با چشمان کاملاً باز و هوشیار حرکت کنیم تا بیش از آنکه مورد استفاده تکنولوژی قرار گیریم، از آن استفاده کنیم. پستمن در جایی می نویسد هر کسی که تاریخ تکنولوژی را مطالعه کرده باشد می داند که تغییر تکنولوژیک در هر حال یک «معامله فاوستی» است، تکنولوژی چیزهایی می دهد و چیزهایی می گیرد و این داد و ستد همواره برای دوطرف مساوی نیست. یک تکنولوژی جدید گاه بیش از آنچه خراب می کند می آفریند وگاه بیش از آنچه می آفریند، خراب می کند. پستمن در یکی از آثار خود این سخن جورج اورول نویسنده انگلیسی (۱۹۵۰ـ۱۹۰۳) را نقل می کند که انسان میانه حال امروز همانقدر ساده و زودباور است که انسان قرون وسطی. اما پستمن عقیده دارد که عبارت دقیق تر این است که وضعیت انسان میانه حال قرون وسطی تا حدودی بهتر از انسان میانه حال امروزی بوده است. در قرون وسطی مسیحیت جهان بینی وچهارچوب فکری لازم را برای انسانهای آن عصر فراهم می کرد اما امروزه در عصر تفوق علم و تکنولوژی در غرب، چهارچوب فکری و عملی مشخصی که بتواند جایگاه هر چیزی را تعیین کند وجود ندارد. پستمن با استفاده از تعبیر آلدوس هاکسلی (۱۹۶۳ـ۱۸۹۴) مبنی بر اینکه همه ما مختصر گویان بزرگی هستیم می گوید: «هیچ کس از آن میزان عقل و خرد بهره مند نیست که بتواند حقیقت را دریابد.» وی در جایی دیگر با لحنی مطایبه آمیز می گوید: «در قرون وسطی حتی اگر یک فرد عادی بر این باور بود که جهان مثلاً در ساعت ۹بعدازظهر ۲۳اکتبر سال۴۰۰۴ پیش از میلاد آفریده شد باز حسی از نظم و انتظام جهان در او حضور داشت. برای چنین شخصی دنیای قرون وسطی، رازآمیز و پر از حیرت و شگفتی بود اما فاقد حس نظم و نظام مندی نبود. اما امروز چنین چهارچوبی وجود ندارد. انسان میانه حال امروزی حیران و سرگشته در میان سیل اخبار و اطلاعات پراکنده و پاره پاره ای است که نمی تواند آنها را در چهارچوب مشخصی جای دهد و راهنمای عمل خود سازد و به سبب فقدان یک جهان بینی منسجم هر چیزی را پذیرفتنی می انگارد.»، «ما به فلان چیزها باور داریم زیرا هیچ دلیلی برای باور نکردن نداریم.» پستمن در سال۱۹۹۸ در بیان مثالی از سیل اطلاعات و اخبار و تصاویر می گوید: «در آمریکا ۲۶۰/۰۰۰تابلوی آگهی، ۱۱۵۲۰روزنامه، ۱۱۵۵۶نشریه ادواری، ۲۷۰۰۰نمایندگی اجاره و فروش ویدئو، ۳۶۲میلیون دستگاه تلویزیون و بیش از ۴۰۰میلیون دستگاه رادیو وجود دارد. هر سال نیز ۴۰۰۰کتاب جدید منتشر می شود و بیش از ۶۰میلیارد آگهی تبلیغاتی اینترنتی وارد صندوق های پست الکترونیکی می شود. پیداست که میزان اطلاعات و اخبار و تصاویر برخلاف دوران گذشته هیچ نسبتی (یا تناسبی) با حل مسأله ندارد. به عقیده پستمن ما دیگر کنترلی بر اطلاعات نداریم و نمی دانیم با آنها چه کنیم. این امر دوعلت دارد: «نخست اینکه ما دیگر نگرش و تصور منسجمی نسبت به خود، نسبت به عالم و نسبت به رابطه مان با یکدیگر نداریم. برخلاف قرون وسطی ما اکنون نمی دانیم از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و چرا؟
به تعبیر پستمن ما نمی دانیم اطلاعات مفید چیست و اطلاعات زائد و غیرمفید کدام است. دوم اینکه همه انرژی و هوش و استعداد خود را صرف تکنولوژی و اختراع ماشین آلاتی کرده ایم که کاری جز افزودن بر حجم اطلاعات ندارند. در نتیجه نظام امنیت اطلاعاتی ما بی اثر است. ما نمی دانیم اطلاعات را چگونه تصفیه و پالایش کنیم، آنها را چگونه کاهش دهیم و چه استفاده ای از آنها کنیم.» پستمن در برابر مخالفانی که از فواید گسترش تکنولوژی اطلاعات سخن می گویند این سؤالها را مطرح می کندکه آیا برای مثال اشغال کویت توسط عراق به دلیل فقدان اطلاعات بود؟ آیا جنگ آمریکا و عراق به خاطر کمبود اطلاعات رخ داد؟ آیا مرگ کودکان گرسنه در اتیوپی به سبب فقدان اطلاعات است؟ آیا نژادپرستی در آفریقای جنوبی به خاطر کمبود اطلاعات بود؟ آیا جرم و جنایت ولگردان خیابانهای نیویورک به دلیل در دسترس نبودن اطلاعات کافی است؟ آیا طلاق زن و شوهران به خاطر کمبود اطلاعات است؟ آیا رفتار کودکانی که مایه شرمساری خانواده هایشان هستند به سبب کمبود اطلاعات است؟ در دنیایی که برخی از ساکنان آن بر این باورند که با کسب اطلاعات بیشتر به بهشت می روند، کارشناس کامپیوتر پادشاه است. پستمن در ادامه می گوید: «اما من همه اینها را موجب اتلاف توانایی و استعداد انسان می دانم. تصور کنید که این میزان انرژی و استعداد به سمت فلسفه و الهیات و هنر و ادبیات و یا به طور کلی تحصیل، سوق پیدا می کرد: چه کسی می داند که از چنین انسانهایی چه چیزها می شد آموخت.» شاید دلیل جنگ و گرسنگی و بی خانمانی و بیماری روانی و خشونت همین باشد.» اینجاست که هنری دیوید تورو (۱۸۶۲ـ۱۸۱۷) می گوید: اختراعات ما چیزی جز وسایلی مناسب برای اهداف نامناسب نیستند. در همین زمینه گوته اظهار می دارد: انسان باید هر روز بکوشد یک آواز کوچک بشنود، یک شعر خوب بخواند، یک تصویر زیبا ببیند و اگر امکان داشت چند واژه خردمندانه بر زبان آورد. میکاه پیامبر نیز می گوید: خداوند به ما فرموده است که از ما چه می خواهد. آنچه او از ما می خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را به جا آوریم. پستمن پس از نقل این سخنان می گوید: «در اینجا می توان به سخنانی از عیسی، محمد، کنفوسیوس، بودا، اسپینوزا و شکسپیر نیز اشاره کرد که همه محتوای یکسانی دارند و آن این است که هیچ راه گریزی از خودمان نداریم. وضعیت آدمی همانطور است که تاکنون بوده است، ما با آویختن به شکوه و عظمت خیره کننده تکنولوژی هیچ مسأله بنیادینی را حل نکرده ایم... این عقیده که تغییرات تکنولوژیک روزگار ما حکمت روزگاران گذشته و خرد پیامبران و فرزانگان پیشین را به چیزهایی بی ربط و غیرمؤثر بدل کرده است پندار نادرستی بیش نیست.» به اعتقاد پستمن ما باید حسی از کل نگری و کلیت را در خود تقویت کنیم و مانع از گسترش قلمرو خاص تکنولوژی شویم. این همان چیزی است که نوربرت وینر بنیانگذار سیبرنتیک از آن به «استفاده انسانی از انسانها» تعبیر می کرد. اصطلاح خود پستمن برای این اندیشه الحاد تکنولوژیک (technological atheism) است. مقصود وی از این اصطلاح آن است که باید به الهی بودن تکنولوژی کافر شد و قائل به خدای آن نبود. انسان باید تمام هوش و توان و انرژی خود را به کار گیرد که اسیر و بنده مصنوعات خویش نشود...»